شرمن: توجه داشتیم روحانی به‌قدر کافی قدرت داشته باشد تا توافق را اجرایی کند-راهبرد معاصر

شرمن: توجه داشتیم روحانی به‌قدر کافی قدرت داشته باشد تا توافق را اجرایی کند

دیپلمات ارشد و مذاکره‌کننده سابق آمریکایی در بخش‌هایی از خاطرات خود اذعان کرده که آمریکا به این موضوع توجه داشته که حسن روحانی به‌قدر کافی در ایران قدرت داشته باشد تا بتواند شرایط توافق هسته‌ای را اجرایی کند.
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۸ - ۰۱ آبان ۱۳۹۸ - 2019 October 23
کد خبر: ۲۵۷۶۳

به گزارش راهبرد معاصر، «وندی شرمن»، معاون وزیر خارجه اسبق آمریکا از دیپلمات‌هایی بود که نقش او در حصول توافق هسته‌ای بین ایران و 1+5، موسوم به برجام، تاثیرگذار ارزیابی می‌شود. وی در کتاب خاطرات خود، موسوم به «بدون هراس»، تلاش کرده است تا برخی پرده‌ها را از چگونگی عملکرد واشنگتن در مذاکرات هسته‌ای با ایران در دوران ریاست جمهوری «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور سابق آمریکا کنار بزند.

 

کتاب بدون هراس به فارسی برگردان شده و ترجمه آن را «محمد جمشیدی» و «حافظ رستمی» انجام داده‌اند. انتشارات سروش، ناشر این کتاب است.

 

 

در میان بخش‌های مختلف این کتاب، «فصل سوم» نکات قابل توجهی دارد که در این گزارش به بخش‌هایی از این فصل از همان ترجمه فوق‌الذکر اشاره می‌شود. فارس در ترجمه متن دخل و تصرفی ندارد و تنها بخش‌های مهم این فصل را در این گزارش مورد بازخوانی قرار داده است. نسخه‌ای از این ترجمه که در اختیار فارس قرار دارد، مربوط به چاپ دوم (مهر 1398) است. میان‌تیترهایی که به رنگ آبی در متن مشاهده می‌کنید، اگرچه برگرفته از متن اصلی‌ هستند اما عینا در متن اصلی وجود ندارند و توسط فارس اضافه شده‌اند.

 

وندی شرمن نام این فصل را «قدرت» نهاده است. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از فصل مزبور است.

 

فصل سوم: قدرت

در اکتبر ۲۰۱۳، پس از سفر مخفیانه‌ام به عمان به سمت بروکسل پرواز کردم تا در جلسه‌ای که قرار بود جلسه آماده‌سازی برای مذاکرات 1+5 با ایران در دو هفته بعد در ژنو باشد، شرکت کنم. بعد از سوارشدن به هواپیما، کارهایی را که همیشه برای به خواب رفتن در هواپیما انجام می‌دهم، انجام دادم؛ صرف شام به همراه یک لیوان شراب قرمز و سپس کشیدن ملافه روی سرم و تصور اینکه روی دریاچه برکشایرز قایق‌سواری می‌کنم. می‌دانستم که جلسه بروکسل به‌هیچ‌وجه جلسه‌ای عادی نخواهد بود. من برای همکاران ۱+۵ اخباری داشتم که نه‌تنها جلسه بروکسل را زیرورو می‌کرد، بلکه مطمئن بودم بر جلسه ژنو نیز اثر می‌گذارد.

 

رئیس‌جمهوری اوباما بیش از یک سال پس از چراغ سبز نشان دادن به مذاکرات مخفیانه با ایرانی‌ها، حالا تصمیم گرفته بود ماجرا را برای جهان نمایان سازد. این مسئولیت بر عهده من قرار گرفت تا به همکاران1+5 توضیح دهم که ایران و آمریکا در آستانه توافقی موقت قرار دارند. قرار شد که جان کری و رئیس‌جمهوری اوباما نیز با همتایانشان تماس بگیرند، ولی کاخ سفید معتقد بود بهتر است این موضوع ابتدا به معاونان سیاسی، که در بطن مذاکرات هستند، اعلام شود.

 

به لحاظ شخصی، مطلع شدن همتایانم از مذاکرات مخفیانه برایم آرامش‌بخش بود. من پیش از این هر وقت که با کاخ سفید، وزیر خارجه و یا قائم‌مقام وزیر، بیل برنز، دیدار می‌کردم به آن‌ها می‌گفتم زمانش رسیده که شریکانمان را در جریان مذاکرات مخفیانه قرار دهیم، این بحثی بود که من همیشه در آن می‌باختم. تنها زمانی بیل برنز و جیک سولیوان توانستند در مذاکره بر سر توافقی اولیه به موفقیت برسند (گرچه نکات مناقشه آمیز در پرانتز قرار گرفته بودند و هنوز نهایی نشده بودند) که کاخ سفید تصمیم گرفت دیگران را در جریان تلاش‌هایمان قرار دهیم.

 

این خبری بود که من قرار بود در بروکسل به دیگران برسانم. مشکل فقط این نبود که ما مذاکرات واقعی با ایرانی‌ها را از آن‌ها مخفی نگه داشته بودیم؛ نکته‌ای که اطلاع‌رسانی مرا حساس‌تر می‌کرد، محتویات توافق پیشنهادی بود که برنز و سولیوان به آن دست یافته بودند.

 

عقب‌نشینی آمریکا در موضوع غنی‌سازی در سال 2012/1391

 در بین بخش‌های درون پرانتز، بندی بود که به ایران اجازه غنی‌سازی محدود را، تا حدی که برای مصارف صلح‌آمیز مانند انرژی و آزمایش‌های دارویی کافی باشد، می‌داد. در عوض، ایران به بازرسی‌های به‌شدت سخت تأسیساتش که از طرف کارشناسان بی‌طرف آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای صورت می‌گرفت، گردن می‌نهاد.

 

این پیشنهاد، اعضای ۱+۵ را شگفت‌زده می‌کرد، نه اینکه با آن مخالفتی داشته باشند، بلکه برعکس، اتحادیه اروپا، روسیه و چین همواره معتقد بودند که به ایران اجازه غنی‌سازی محدودی داده شود تا ایرانی‌ها بتوانند ادعا کنند که برنامه هسته‌ای بومی که به آن می‌بالیدند، دست‌نخورده باقی مانده است. پذیرفتن غنی‌سازی محدود به مذاکره‌کنندگان ایرانی این اجازه را می‌داد تا در دیگر زمینه‌ها امتیاز بدهند. در عوض، این آمریکا بود که از زمان بوش به‌طورجدی مخالف هرگونه غنی‌سازی بود.

 

حالا قرار بود به همکاران توضیح دهم که رئیس‌جمهوری دقیقاً با همین موضع موافقت کرده است. درحالی‌که من در تمام این مدت از موضع قبلی دفاع می‌کردم (باوجود شکایت دائم ایرانی‌ها) که موضع آمریکا عدم وجود هرگونه غنی‌سازی است.

من از اینکه اعتراف کنم آن‌ها درست می‌گفتند یا موضع اعلامی من خلاف آن چیزی بوده که ما در خفا بر سر آن توافق کرده بودیم، اصلاً نگرانی  نداشتم (هنوز هم بر سر چیز خاصی توافق نشده بود)، تقریباً بیشتر چیزهایی که در توافق محرمانه به‌طور موقتی آورده شده بود، مطابق مواضع اعلامی شریکانمان بود، با پیش بردن کار در خفا، ما تنها از اتلاف وقت و انرژی آن‌ها جلوگیری کرده بودیم.

 

هنگامی‌که هواپیمای من آماده حرکت می‌شد، چیزی که بیشتر مرا نگران می‌کرد، فصل مشترکی بود که با دیگر نمایندگان ۱+۵، به‌ویژه با شریکان اروپایی‌مان به آن رسیده بودیم. در طول بیش از دو سال، گفت‌وگوهای صادقانه‌ای که در خصوص چه چیزی باید در توافق نهایی قرار بگیرد داشتیم، حالا باید برای آن‌ها توضیح می‌دادم که چرا ما به مدت یک سال این امور را از آن‌ها مخفی کرده‌ایم.

 

به لحاظ سیاسی، موضوع از آنچه به نظر می‌رسید دشوارتر بود. خبری که من داشتم نه‌تنها شریکانمان را غافلگیر می‌کرد، بلکه آنچه را که به آن مظنون بودند- اینکه آن‌ها میان آمریکا و ایران قرار گرفته‌اند و در اصل وزن خاصی ندارند را نیز تأیید می‌کرد. این تصوری بود که ما می‌خواستیم پس از برملا شدن مذاکرات مخفی با آن مقابله کنیم. ما هرگز بدون مشارکت ۱+۵، به اقدام بزرگی دست نزدیم و تقریباً همیشه اشتون، موگرینی و در اغلب موارد اشمیت در مذاکرات دوجانبه ما با ایران حضور داشتند.

 

با این حال، این موضوع که مذاکرات هسته‌ای در اصل بین ایران و آمریکاست، تا حدی واقعیت داشت و دلیل خوبی هم برای آن موجود بود. جهان انتظار داشت که آمریکا به‌عنوان ابرقدرت مسلط، توافق هسته‌ای را با ایران اجرایی کند و تهدید واقعی از اعمال تحریم‌ها را حفظ کند. در عوض، اگر ما نمی‌توانستیم به توافقی برسیم، بر عهده آمریکا بود تا با اقدام نظامی از رسیدن ایران به سلاح هسته‌ای جلوگیری کند و این خون و ثروت آمریکا بود که هزینه می‌شد، رسیدن به توافق بر عهده ما بود، گرچه ما نمی‌توانستیم به تنهایی به آن برسیم.

 

* اذعان شرمن به سابقه تاریخی پرخصومت آمریکا با ایران

از جهات زیادی نیز این توافق به ما مربوط می‌شد. این شعار مرگ بر آمریکا بود که ایرانی‌ها در نماز جمعه سر می‌دادند و نه شعار مرگ بر سازمان ملل با هر دولت دیگری. این سابقه تاریخی ما و آن‌ها بود که مملو از خصومت بود. رئیس‌جمهوری ما تا همان زمان هم برای عبور از آن تاریخ و روایت، سرمایه سیاسی زیادی خرج کرده بود.

 

خود ایرانی‌ها می‌دانستند که مذاکرات اصلی با آمریکاست. صالحی، رئیس سازمان انرژی هسته‌ای ایران، چند ماه قبل به رسانه‌ها گفته بود، اگر ما با آمریکا مذاکره نمی‌کردیم، واقعیت این است که با ۱+۵ نیز به توافقی نمی‌رسیدیم؛ چه کشور دیگری حاضر بود این قدر وقت و توان وزیران خارجه و انرژی و متخصصانش را در مذاکره با ما خرج کند؟

 

صالحی افزوده بود: ما نمی‌توانستیم با دیگران پیشرفتی داشته باشیم.

 

بخشی از چیزی که صالحی به رسمیت شناخت، این واقعیت ساده بود که هیچ کشوری قابلیت‌های ما را ندارد. عمق و اندازه دستگاه دیپلماتیک وزارت خارجه ما بی‌رقیب است و سفارت‌خانه‌های ما آماده‌اند تا گفته‌های ما را به پایتخت‌های سراسر جهان منتقل کنند. حوزه توانایی مالی دفتر کنترل اموال خارجی خزانه‌داری آمریکا، سطح بالای تحلیل شورای امنیت ملی کاخ سفید و کار دقیق جامعه اطلاعاتی در رصد امور دیگر دولت‌ها به ما اجازه می‌دهد تا پیروی آن‌ها را تأیید کنیم. هیچ دولت دیگری توانایی نظامی ما را ندارد تا با تهدیدی معتبر، دیپلماسی را حمایت کند. مهم‌تر از همه، ما ساختاری سازمانی داریم که می‌تواند یک توافق هسته‌ای بلندمدت را با جزئیات دقیقی در طول سال‌ها به اجرا درآورد. علی‌رغم این توانمندی سازمانی، ما همچنین چالاکی این را داریم که تنها در ظرف چند روز، توافقی بر سر تسلیحات شیمیایی را ممکن سازیم؛ مانند کاری که ما در چند روز در مورد سوریه انجام دادیم. همه از اینکه آمریکا تنها ابرقدرت جهان است متنفرند، اما هیچ کس نمی‌تواند این حقیقت را انکار کند؛ این چیزی است که قابلیت رهبری را در جهان به ما می‌دهد. به همین دلیل، توخالی‌سازی که در حال حاضر به بهانه افزایش کارآمدی در وزارت خارجه (در دوره ترامپ) انجام می‌دهند، نشان می‌دهد که آن‌ها ارزش واقعی وزارت خارجه را درست نفهمیده‌اند. 

 

این‌ها همه پاسخ‌هایی بودند به این پرسش که چرا باید آمریکا رهبری هر مذاکره‌ای با ایران را بر عهده بگیرد. این موارد همگی نشان‌دهنده به رسمیت شناخته شدن قدرت آمریکا بود و همین موضوع نیز در گفت‌وگویی که قرار بود با همکاران ۱+۵ داشته باشم، جای نگرانی داشت. ما بزرگ‌ترین بازیگر عرصه بین‌المللی بودیم و مسئولیت نمایندگی قدرت عظیم آمریکا بر دوش من قرار گرفته بود. 

 

چگونه قدرت بار اضافه‌ای می‌شود؟ درست است که قدرت در هر مذاکره‌ای منبع اصلی است؛ یک طرف معمولاً از طرف دیگر به لحاظ اقتصادی، نفوذ سیاسی و توان نظامی برتر است. اغلب (همچون ما و شریکان ۱+۵) بعضی از اعضایی که در یک طرف قرار دارند، از شریکان دیگرشان قدرتمندتر هستند.

 

* نتیجه مذاکرات الزاما به قدرت کشورها ربطی ندارد

با این حال قدرت ابزار پیچیده‌ای است و نتیجه مذاکرات به ندرت با اینکه چه کسی قدرت بیشتری دارد مساوی می‌شود. تاریخ بارها نشان داده کشورهای ضعیف‌تر می‌توانند از ابزارهای مختلفی استفاده کنند.

 

آن‌ها ممکن است استدلال و ادعاهای اخلاقی کنند، تهدیدات کوتاه مدت انجام دهند، از بی‌صبری قدرت بزرگ‌تر استفاده کنند یا حتی با توسل به خشونت، شرایط بهتری به دست آورند، حتی مسلط‌ترین دولت‌ها هم باید بدانند که چگونه قدرتشان را به کار گیرند؛ اینکه با متحدان همکاری شود، نکات قوت مستحکم شود و حتی در مواردی به‌صورت تاکتیکی باید عقب‌نشینی کرد و به طرف ضعیف‌تر چیزی داد.

 

به‌طور خلاصه، توافق ایران هرگز ممکن نبود بدون شریکان 1+5 میسر شود. برعکس، این توافق چندجانبه دست ایران را بست و ایران نمی‌توانست برای پرهیز از شرایطش به دولت خاصی روی آورد. به همین خاطر، با آنکه آمریکا در این زمینه به لحاظ توان نظامی و قدرت اقتصادی وزن زیادی دارد، برای هر دولتی برهم زدن یک طرفه توافق بسیار دشوار شد.

 

* به این توجه داشتیم که روحانی به قدر کافی قدرت داشته باشد

این یکی از ویژگی‌های ضروری توافق بود. آمریکا با در دست داشتن تهدید شدید نظامی توانست قدرتش را به کار گیرد؛ و این در بسیاری از نمونه‌های دیپلماسی مصداق دارد. از آن مهم‌تر و عملی‌تر، ما هدایت قدرت اقتصادی ۱+۵ و تمامی کشورهای اتحادیه اروپا را به دست گرفتیم تا با تحریم‌ها بر ایران فشار آوریم. ما حتی می‌خواستیم که ایران مقداری از قدرتش را حفظ کند و به این موضوع توجه داشتیم که روحانی بتواند به اندازه کافی درون حکومت قدرت داشته باشد تا بتواند شرایط توافق را اجرایی سازد. همچون همیشه، رمز کار این بود که از قدرت استفاده کنیم بی آنکه دیگران را از قدرتشان محروم سازیم.

 

بگذارید خیلی سریع به تاریخ دیپلماسی مخفیانه اشاره‌ای کنیم در طول سدۀ گذشته، نحوه به کار گیری قدرت و تبادل اطلاعات بسیار تغییر کرده است. در روزگاری که سطح ارتباطات پایین‌تر بود، مخفی نگه داشتن امور راحت‌تر بود و مذاکرات خصوصی و حتی مخفیانه رایج‌تر بود. پس از جنگ جهانی اول، عده‌ای خواهان پایان دادن به مذاکرات محرمانه شدند و بارها از دیپلماسی محرمانه به‌عنوان یکی از علل جنگ نام برده می‌شد، زیرا شاهان، ملکه‌ها و امپراتوران اروپایی با بستن قراردادهای دفاعی دوجانبه مخفیانه دست خود را بسته بودند. پس از جنگ، رئیس‌جمهوری ویلسون اعلام کرد که دوران مذاکرات مخفیانه به پایان رسیده است. با گذشت زمان، مخفی کاری با دولت‌های ضعیف عجین شد. آن‌ها مذاکراتشان را مخفی نگه می‌داشتند، چون می‌خواستند از یک دشمن علیه دیگری استفاده کنند.

 

دلیل مذاکرات مخفی

 واضح است که آمریکا به خاطر ضعف یا غافلگیری دیگران به سمت مذاکره مخفیانه با ایران نرفت. ما هرگز نمی‌توانستیم یک توافق جامع را بدون دیگر دولت‌های ۱+۵ و بدون بررسی کنگره به نتیجه برسانیم. در عوض، نیاز ما به مخفی کاری به دلیل بی اعتمادی‌مان به ایران بود. اگر مذاکرات دوجانبه با شکست مواجه می‌شد، ما نمی‌خواستیم که بر مذاکرات چندجانبه اثر منفی بگذارد. با مخفی نگه داشتن آن مذاکرات می‌خواستیم مذاکرات تحت حمایت سازمان ملل را از بی اعتمادی و خصومتی که در این سال‌ها ارتباط بین دو کشور را دشوار ساخته بود، محافظت کنیم.

 

از این نظر، کانال مخفیانه در مقایسه با مذاکرات چندجانبه‌ای که سر و صدای زیادی داشت، به ما اجازه می‌داد مسائل مهم‌تری را به صورتی صریح با ایران در میان بگذاریم. در ژنو مجبور بودیم مخفیانه جیک سولیوان و بیل برنز را از راه آشپزخانه هتل وارد کنیم تا بالا کنند. من نیز مجبور بودم از روش‌های مشابهی استفاده کنم. یک شب در ژنو، من هتل اینترکانتینانتال (محل مذاکرات) را ترک کردم، در یک پمپ بنزین قدم زدم و در آنجا یک ماشین سیاه مرا سوار کرد و مذاکرات دوجانبه بین ایرانی‌ها با برنز و سولیوان برد.

 

مذاکره محرمانه همچنین به ما و ایرانی‌ها اجازه داد تا خطرهای بیشتری را بپذیریم. ما می‌توانستیم با ایده‌های جدیدی کلنجار برویم و آن‌ها را از دخالت گروه‌های سیاسی که به‌هیچ‌وجه توافقی نمی‌خواستند حفاظت کنیم، هنگامی‌که اوباما امکان غنی‌سازی محدود را مطرح کرده این امکان با شرط‌های بسیاری همراه بود. ایرانی‌ها باید به بازرسی‌هایی به مراتب شدیدتر از آنچه قبلاً پذیرفته بودند، تن می‌دادند. اگر این پیشنهاد به صورت عمومی اعلام می‌شد، این فرصت را به‌راحتی به ایرانی‌ها می‌داد تا با حقه‌ای مسئله بازرسی‌ها را از غنی‌سازی جدا کنند و اوباما را متهم سازند که از همان اول هم پیشنهادی داده بود که قصدی جدی برای عملی کردنش نداشته است. در فضای امن‌تر مذاکرات محرمانه، بدون آنکه بر سر مسئله‌ای خاص تعهدی بدهیم، می‌توانستیم به سمت چارچوب کلی یک توافق حرکت کنیم؛ درست همان‌گونه که توافق موقت تأکید داشت: هیچ چیزی مورد توافق نهایی قرار نمی‌گیرد تا زمانی که بر سر همه چیز توافق شود.

 

جدا از این‌ها، محرمانه بودن مذاکرات به هر دو تیم اجازه می‌داد تا ایده‌های جدیدی را بررسی کنند و از نقد گروه‌های سیاسی، که در هر دو کشور می‌خواستند در روند هرگونه توافقی اخلال ایجاد کنند، مصون بمانند. همچنین، مخفی ماندن مذاکرات برای احمدی‌نژاد این سود را داشت که جناح چپ نتواند با سر و صدا در طول انتخابات ریاست جمهوری از آن سود ببرد، تقریباً از هر نظر، مذاکرات مخفیانه هر آنچه را که ما می‌خواستیم برآورده ساخت.

 

هیچ کدام از این موارد، کارم را در آن لحظه آسان‌تر نمی‌کرد. من آموخته‌ام در موقعیت‌های حساس بهتر است که آنچه لازم است خیلی سریع و صریح گفته شود. به محض ورود به بروکسل، درخواست ملاقات خصوصی با کاترین اشتون را کردم. من در مورد واکنش او نگرانی زیادی نداشتم، چرا که او یک حرفه‌ای تمام و کمال است و جهان واقعی را دقیق می‌شناسد و البته خیلی خوب هم این خبر را پذیرفت.

 

حس همتایان من در واکنش به این خبر چیزی بود که من به آن پذیرش قضا و قدر می‌گویم. موقعیت ما به‌عنوان یک ابرقدرت، وقوع چنین صحنه‌هایی را پیش‌بینی پذیر کرده است و حتی متحدان ما هم ممکن است از آن کلافه شوند. با این حال، من فقط در مواردی خاص کلافگی آن‌ها را دیدم. بعضی‌اوقات که ما بر سر موضوعی باهم مخالفت می‌کردیم، ناگهان هلگا اشمیت تهدید می‌کرد که آن موضوع را به کلی به من واگذار می‌کند. او پرونده‌ها را به سمت من می‌فرستاد، دست به سینه‌ می‌نشست و با لحن خشک و عصبانی داد می‌زد: «تو انجامش بده وندی.»  چند لحظه بعد پس از نشان دادن ناراحتی‌اش، باز همه چیز به وضع عادی بازمی‌گشت. هردوی ما متوجه بودیم که همکاری اتحادیه اروپا برای کسب حمایت بین‌المللی از هرگونه توافق نهایی ضروری‌تر است.

 

همکاران من بیشترین شکایتی که از مذاکرات مخفیانه به زبان می‌آوردند این بود که ما سند به دست آمده را نشانشان نمی‌دادیم. گروه ما در درز ندادن اطلاعات به رسانه‌ها دقت زیادی از خود نشان داده بود، ولی کاخ سفید نمی‌خواست با در اختیار قرار دادن رونوشتی از پیشنهادها موقعیت مناسب فراهم شده را به خطر بیندازد، زیرا ممکن بود آن رونوشت‌ها به دست رسانه‌ها بیفتد، در عوض، من با جزئیات مذاکرات را برای آن‌ها شرح دادم و گفتم که اندکی پس از اتمام اجلاسمان متن توافق موقت به دست آمده در عمان از طریق سفارت‌های ام پایتخت‌هایشان در اختیار آن‌ها قرار خواهد گرفت.

 

نقش فرانسه

 موضوعی که شاید پذیرشش از همه سخت‌تر بود، ولی هیچ یک از ما به زبان نیاورد، این بود که آن‌ها باید تمام این مسائل را از من می‌شنیدند. به‌طور رسمی، من هم رده آن‌ها بودم، ولی حالا به‌طور ضمنی نسبت به آن‌ها موقعیت بالاتری پیدا کرده بودم. حالا موقعیت آن‌ها این بود که اخباری را که از من می‌گرفتند به رؤسای حکومتشان گزارش کنند. به همین بسنده کنیم که جلسه ناهاری که پس از این ملاقات داشتیم، یکی از نامطبوع‌ترین غذاهایی بود که من با این گروه خورده بودم.

 

* انتقام از نوع فرانسوی

دو هفته بعد، طبق برنامه، نمایندگان ۱+۵ به ژنو آمدند و فرانسوی‌ها انتقامشان را گرفتند. هم تیم ایران و هم تیم آمریکا با این امید وارد سوئیس شد که ۱+۵ اگرنه مهر تأییدش را بر مذاکرات مخفیانه بزند، حداقل مسیر کلی را که نتیجه آن مذاکرات بود، تأیید کند. مهم‌تر از آن، ما می‌خواستیم در جلسه ژنو، با هدف رسیدن به توافق نهایی، پیش‌پرداختی انجام دهیم. به این ترتیب، کشورهای ۱+۵ با تخفیف اندک تحریم‌ها موافقت می‌کردند، همان طوری که در توافق موقت آورده شده بود تعدادی از حسابهای بانکی ایران از انسداد در می‌آمد، همچنین تحریم‌ها علیه فروش فرآورده‌های نفتی طلا و دیگر محصولات ایران ضعیف‌تر می‌شد. در عوض، ایران برخی از فعالیتهایش را متوقف می‌کرد یا به عقب باز می‌گرداند. جلسه معاونان سیاسی به خوبی پیش رفت. آن قدر خوب که ایرانی‌ها این خبر را فاش کردند که جان کری قرار است به ژنو برود تا توافق موقت را امضا کند، رسانه‌ها که انتظار اقدامی چشمگیر را داشتند، بیرون هتل ما جمع شدند، وزیر خارجه روسیه آماده جشن بود و یک بطری شامپاین زیر صندلی‌اش مخفی کرده بود، در تهران مردم تا دیروقت در انتظار خبر توافق بیدار ماندند تا آن را جشن بگیرند.

 

ولی وزیر خارجه فرانسه آماده بود تا اقتدارش را نشان دهد. او وقتی که شنید کری در راه است، خودش را سریع‌تر به ژنو رساند و پس از فرود آمدن هواپیما، فوراً به سراغ رسانه‌ها رفت و ناخشنودی خودش را از متن توافق موقت اعلام کرد. او معتقد بود شرایط فعلی بیش از حد به ایران آسان گرفته است. او گفت، ما خواهان توافق هستیم، ولی نه یک توافق بد. 

 

* نقش سعودی‌ها در شکست ژنو 2

اگر بخواهیم دقیق‌تر باشیم، حرکت فابیوس، چیزی بیش از تلافی بی‌اطلاع ماندنش از مذاکرات در یک سال گذشته بود. همان ابتدا فرانسوی‌ها در بین اعضای ۱+۵ خود را به‌عنوان طرف سخت گیری معرفی کردند که خواهان شرایط محدودکننده‌تری علیه ایران هستند. گمانه زنی می‌شد که این موضع تا حدی با هدف تقویت روابط با رقیب اصلی ایران، عربستان بود. عربستانی‌ها از تأمین کنندگان اصلی نفت فرانسه هستند، ولی از آن مهم‌تر، مشتری دست به نقد تجهیزات نظامی فرانسوی نیز هستند. 

 

بی‌شک، فابیوس مشکلاتی واقعی نیز با چارچوب توافق داشت. دیگر شریکان اروپایی ما نیز نگرانی‌های مشابهی داشتند. امور بسیار سریع پیش رفته بود و دو هفته برای فروکش کردن نگرانی‌های آن، زمان اندکی بود. البته، فابیوس می‌توانست اعتراضاتش را خصوصی مطرح کند، همان‌طور که دیگر وزرا این کار را می‌کردند، ولی او به طرز شگفت انگیزی قانون نانوشته یکجانبه و بی هماهنگی حرف نزدن با رسانه‌ها را نقض کرد. 

 

محاسبه فابیوس هرچه که بود، ایرانی‌ها را عصبانی کرد. خبرگزاری فارس که سخنگوی غیررسمی حکومت ایران است، از نقش خرابکارانه فرانسه و اسرائیل گفت، روحانی در سخنرانی‌اش اعلام کرد که تسلیم زورگویی نمی‌شود. آن تعدادی از ما هم که انتظار داشتیم از ژنو با توافق موقت امضاشده بازگردیم، چندان از کار فابیوس خوشحال نبودیم.

 

وزیر خارجه، جان کری، به جای انتقاد مستقیم از فابیوس طبق روش همیشگی‌اش، او را به اتاق هتلش دعوت کرد تا نگرانی‌هایش را بشنودفابیوس نگران بود این توافق فضای مناسبی را در اختیار ایران قرار دهد تا مدعی حق غنی‌سازی شود. او همچنین می‌خواست روشن سازد که ایران نباید اجازه ادامه ساخت راکتور اراک را داشته باشد. کری نکات فابیوس را بر گرفت و آنها را بر سر میز مذاکره مطرح ساخت و همانطور که پیش‌بینی می‌شد، ایرانی‌ها آن را رد کردند. وضعیت راکتور اراک و ادعایشان بر حق غنی‌سازی برای آنها بسیار ارزشمند بود. به این ترتیب توافقی که برای آن این قدر زحمت کشیده بودیم، به حالت تعلیق درآمد و نمی‌دانستیم که آیا این تعلیق همیشگی است یا نه. ما موافقت کردیم که دو هفته دیگر در همین محل دوباره جمع شویم.

 

پس از گذشت ماجرای انتظار برای اعلامی تاریخی و نشستن سر و صداها در مورد حضور وزیران خارجه، وزیران ژنو را ترک کردند و طبق معمول به رسانه‌ها اطمینان دادند که فاصله بین دو طرف اندک است.

 

سناتور جان مک کین که مخالف توافق بود با توییتی جشن گرفت: زنده باد فرانسه!

 

* مذاکرات ژنو 3

وقتی که ما دوباره در ژنو جمع شدیم، تیم ما با ایرانیها، دوجانبه، و با ۵+۱ و اتحادیه اروپا جلساتی برگزار کرد تا به اعتراضات فابیوس و دیگران توجه شود و همه آنها نیز در این سند در نظر گرفته شد. همه نمایندگان 1+5 خیلی سریع برنامه اقدام مشترک را امضا کردند. این توافق موقت برخی از تحریم‌هایی که دست و پای اقتصاد ایران را بسته بود، کاهش می‌داد. به ایران اجازه دسترسی به هفت میلیارد دلار از پول‌هایش در حساب‌های مسدودشده را می‌داد و تحریم‌ها علیه صنعت خودروسازی و خرید قطعات هواپیمایی را به حالت تعلیق در می‌آورد و به ایران اجازه نوسازی ناوگان هوایی فرسوده‌اش را، که در این مدت سوانح هوایی زیادی ایجاد کرده بود، می‌داد.

 

در عوض، ایران تولید اورانیوم غنی شده‌اش را به‌شدت کاهش می‌داد و به بازرسان بین‌المللی اجازه دسترسی به تأسیسات هسته‌ای را می‌داد. این نقشه برای این طراحی شده بود تا اعتماد به اراده و قابلیت ایران برای پایبندی به یک توافق طولانی مدت را افزایش دهیم و در عین حال، به مردم ایران مزه اینکه توافق می‌تواند چه چیزهای برایشان داشته باشد بچشانیم.

 

چیزی که در گذشته روند کند و پیش‌بینی ناپذیری در برابر وقت‌کشی ایران و خصومت زیادش بود، حالا خیلی سریع به سمت خط پایان حرکت می‌کرد. با بسته شدن مذاکرات مخفیانه (البته برنز و سولیوان کمک‌های زیادی کردند و هیچ وقت به‌طور کامل از روند مذاکرات خارج نشدند)، حالا مذاکرات ۱+۵ مسیر اصلی ما برای تحقق انتظاراتمان بود و به‌عنوان مذاکره کننده اصلی آمریکا، من در عمل رهبری این تلاش را به دست گرفتم.

 

قدرت به بعضی‌ها می‌آید. فکر نکنم اگر کسی مرا آن موقع که در بالتیمور بودم می‌دید، تصورش را می‌کرد که سی سال بعد ما پیمان بزرگی در زمینه تسلیحات هسته‌ای را بر عهده بگیرم. خواهرم به یاد می‌آورد که من بچه خانه‌نشینی بودم که دوست داشت در اتاقش بنشیند و کتاب بخواند. درست است که در سال آخر دبیرستان به من، به‌خاطر علاقه‌ام به عدالت اجتماعی و سیاست عنوان کسی را که بیشترین احتمال موفقیت دارد دادند (خصلت‌هایی که از والدین به ارث برده بودم)، ولی اگر آن زمان به من می‌گفتید که روزی بر سر پیمان کنترل تسلیحاتی با روحانیان مسلمان سرزمینی دور مذاکره خواهم کرد، به شما می‌خندیدم. به علاوه، به شما می‌گفتم که من اصلاً نمی‌خواهم چنین کاری را بکنم؛ بر دوش گرفتن قدرت ایالات متحده در آن زمان هدف زندگی من نبود.

 

* مادلین آلبرایت، الگوی فهم قدرت شرمن

خوشبختانه، از آن زمان تاکنون، من الگوهایی داشته‌ام که به من چگونگی فهم قدرت را آموخته‌اند. یکی از آنها، دوست من، رئیس سابق و شریک کاری‌ام، مادلین آلبرایت است. سال‌ها پیش وقتی که آلبرایت در دولت کلینتون سفیر آمریکا در سازمان ملل بود به من گفت رمز کار این نیست که قدرت شخصی‌ات را به کار بگیری، بلکه باید بر قدرت مقامی که در دست داری مسلط شوی. مادلین به من گفت چه کسی واقعاً در اندازه قدرت عظیم آمریکاست؟ هنگامی‌که پای میز مذاکره می‌نشینی، تو دیگر وندی نیستی، بلکه ایالات متحده آمریکا هستی. اگر این را بدانی و بتوانی از آن استفاده کنی، از واقعیت زن بودنت، اهمیت بیشتری می‌یابد. مادلین به من نشان داد که تسلط بر این قدرت چقدر اهمیت دارد....

منبع: فارس

مطالب مرتبط
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده